کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

حائل

میون دست من تا تو یه دستی مثل حائل بود/دل من زد به دریایی که بی پایان و ساحل بود

تو برمیداری اسوده قدم ها از قدم ساده/ منم اون برگ زردی که به زیر پات افتاده

مث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب

چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم

حضورت تا ابد با من خیالی پوچ و باطل بود/از احساست به من انگار دلم یک عمر غافل بود

وجودت خالی از من بود از اغاز تب اول/ تو این شب های تنهایی شدی ماه شب اول

ث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب

چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم

"کارن"

خیال

در این شب زوال خود

دوباره در خیال خود

تورا مرور میکنم/

و این دل رمیده را

به خاک و خون کشیده را

پر از سرور میکنم


خیال روی ماه تو

شراره ی نگاه تو

دوباره دل برد زمن/

دوباره چون گذشته ها

از اینکه عاشقت شدم

حس غرور میکنم


به رغم قلب جانی ات

خیال و مهربانی ات

مرا رها نمیکند/

هنوز در خودم گهی

درون بارگاه تو

حس حضور میکنم


وصال ما فراق شد

ز طاقتی که طاق شد

دلم پر از گلایه هاست/

تو نیستی ولی من این

خیال بودن تورا

سنگ صبور میکنم


من از تو سخت،شاکی ام

به جرم این رهایی ات

به صحن دادگاه عشق/

ولی خودم بجای تو

برای بی گناهی ات

بهانه جور میکنم


نیامد از تو آیتی

سرودم و نیامدی

چه ساده دل بریده ای/

دوباره شب بسر شد و

من از دیار شعر وعشق

حزین عبور میکنم

"کارن"