میون دست من تا تو یه دستی مثل حائل بود/دل من زد به دریایی که بی پایان و ساحل بود
تو برمیداری اسوده قدم ها از قدم ساده/ منم اون برگ زردی که به زیر پات افتاده
مث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب
چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم
حضورت تا ابد با من خیالی پوچ و باطل بود/از احساست به من انگار دلم یک عمر غافل بود
وجودت خالی از من بود از اغاز تب اول/ تو این شب های تنهایی شدی ماه شب اول
ث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب
چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم
"کارن"