کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

حائل

میون دست من تا تو یه دستی مثل حائل بود/دل من زد به دریایی که بی پایان و ساحل بود

تو برمیداری اسوده قدم ها از قدم ساده/ منم اون برگ زردی که به زیر پات افتاده

مث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب

چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم

حضورت تا ابد با من خیالی پوچ و باطل بود/از احساست به من انگار دلم یک عمر غافل بود

وجودت خالی از من بود از اغاز تب اول/ تو این شب های تنهایی شدی ماه شب اول

ث کابوسه این لحظه تو بیدازم کن از این خواب/از این بارون غم خستم از این شبهای بی مهتاب

چرا لبریزی از رفتن نگو بیهودس اصرارم/ نگو این اخرین لحظس من از این لحظه بیزارم

"کارن"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد