میروم از من نمیابی نشانی نازنین!
برنخواهم گشت بهر تو زمانی نازنین!
تا ابد در سینه جان و مهربان من تویی
گرچه دیدم از تو بس نامهربانی نازنین!
مرغ عشقم را دگر شوق پریدن نیست چون
مرده در قلب تو عشق اسمانی نازنین!
انتهای راه ما بس شوم و نا فرجام شد
اینچنین مارا به منزل میرسانی نازنین!
باغ سبز آرزوهای دلم خشکید اگر
از برایش بوده چون تو باغبانی نازنین!
سهم من از ادعای عشق جاویدان تو
بوده تنها حسرتی بس جاودانی نازنین!
درحریم قلب من یک جای بود و بس،دگر
نیست جایی از برای شخص ثانی نازنین!
بعد تو دیگر"کسی"را راه بر این خانه نیست
روزگارت شاد بادا با"کسانی"نازنین!
"کارن"
من که خوابم نمیبرد ، خواب و راحتم راگرفته بیتابی
عشق من! نیمههای شب شده و تو در آغوش همسرت خوابی
ازتوعمری گذشته اما من باخودم فکر میکنم که هنوز
تو همان دختر جوان هستی با همان گونههای سرخابی
فرض کن این اتاق پیش من است وهمین تخت با من خوشبخت
فرض کن این لباس خواب سفید فرض کن این ملافهی آبی
اتفاقا شبی رباط کریم* زیر باران من خراب شود
اتفاقا تو هم پس از باران اثری از خودت نمییابی
پرده را میزنم کنار ، امشب از شب پیش هم سیاهتر است
فرض کن اتفاقا امشب هم نیستی و به من نمیتابی
پس کجا رفته آن دو چشم قشنگ؟ آن دو تا چشم کوچک دلتنگ
کو دل تنگ کوچکت؟کو آن صورت مهربان مهتابی؟
در کنارت کسی که میخوابد گونهات را چگونه میبوسد؟
آه... او را چگونه میبوسی؟! در کنارش چگونه میخوابی؟!
باز هم قرص دیگری خوردم بلکه مُردم، دل از تو هم کندم
و خودم را بهسختی آکندم به همین خوابهای مردابی
... نتوانستم از تو دل بکنم شب فردا به یادت افتادم
ساعتم را که کوک میکردم فکر کردم کنار من خوابی
نه رد میشی نه میمونی،تبت بد جور واگیره
منو با دست کی کشتی که پای هر دومون گیره؟
منو کشتی و آزادی،نه زندونی نه تبعیدی
میون ما دوتا مجرم به کی حبس ابد میدی؟
داری گم میکنی راهو،امیدی نیست پیدا شیم
من این دستا رو میبوسم بذار هم دست هم باشیم
یه عمره زیر این سقفیم تو رو بامن همه دیدن
بری هرجای این دنیا بهت شک میکنن بی من
تو تا وقتی که اینجایی به رفتن اعتقادی نیست
خودت باید ازم رد شی به من هیچ اعتمادی نیست
عذاب باتو سرکردن برای من یه تسکینه
تو چی میفهمی از من که عذابم باتو شیرینه
...روزبه بمانی
چیزی نگو...
بگذار این فاصله ها بینمان قضاوت کنند..
این همه روزگار سخت که بر روز ما گذشت..
آن بغض هایی که بی اختیار شکست...
پاییزی که دستمان را گرفت...
سرمایی که میانمان نشست..
این قلب های بی گناه و عاشق ما...
این پیوند تو که ناگهان گسست..
چیزی نگو...
پ.ن:
دل کندنت چاره و بی رحمی تو بود
جز مردنم برای دلم چاره ای نماند
بعد از تو کسی مرا به احوال خوش ندید
این غصه ی من تو را به احوال خوش رساند
"کارن"