کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

کارن

یه دیوارم اما پر از پنجره...یه خورشیدم اما زمستونی ام...

بداهه

چیزی نگو...

بگذار این فاصله ها بینمان قضاوت کنند..

این همه روزگار سخت که بر روز ما گذشت..

آن بغض هایی که بی اختیار شکست...

پاییزی که دستمان را گرفت...

سرمایی که میانمان نشست..

این قلب های بی گناه و عاشق ما...

این پیوند تو که ناگهان گسست..

چیزی نگو...


پ.ن:

دل کندنت چاره و بی رحمی تو بود

جز مردنم برای دلم چاره ای نماند

بعد از تو کسی مرا به احوال خوش ندید

این غصه ی من تو را به احوال خوش رساند

"کارن"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد